تجربه من از کارآموزی در سازمان نظام مهندسی اصفهان
اولین سکانسی که از تابستان 93 به یاد دارم، زمانی بود که بعد از یک دوره طولانی بودن در خوابگاه با چاشنی امتحانات بتن، فولاد، پی و... به خانه برگشته بودم.
روز اول تیرماه. در ماشین، مسیر ترمینال تا خانه، داشتم به تابلوهای تبلیغاتی مربوط به پارک ناژوان، تله سیژ و.. نگاه میکردم که پدرم سرصحبت را باز کردند و از من خواستند تا شب زود بخوابم که فردا صبح ساعت 8 کارآموزیام شروع میشود! بله! انگار منتظر بودند تا من بیایم و بروم کارآموزی.
چون قبل از عید نوروز رفته بودیم سازمان نظام مهندسی اصفهان و هماهنگ کرده بودیم که برای تابستان مرا به عنوان کارآموز بپذیرند.
آشنایی با همکاران آینده!
به نظر من همیشه اولین برخورد، در ذهنیت ما از طرف مقابل بسیار تاثیرگذار است. من در اولین روز از کارآموزی، خوشحال بودم با کلی حس مثبت. چرا که پس از معرفی خود به مهندس م (رئیس واحد ایستایی سازمان) ایشان علیرغم مشغله زیاد، نامه من را پیگیری کردند و مراحل کار را توضیح دادند.
در دوران کارشناسی، دغدغه ای همیشه ذهنم را درگیر میکرد. اینکه بعد از اتمام دوران تحصیلم اگر بخواهم کار کنم، هیچ کدام از مهندسان مطرح استان و همکارانم را نمیشناسم. حتی روند کار را هم بلد نیستم! اما وقتی با خانم مهندس خ (کارمند واحد ایستایی سازمان) آشنا شدم و گفتم که از کدام دانشگاه آمدهام، با لبخند متعجبانه گفت که مقطعی از تحصیلش را در همان دانشگاه گذرانده است. این هم نکته مثبت دوم! که تا حدودی باعث شد حس غریبی نداشته باشم.
روزهای اول با وجود تمام نکات مثبتی که در ذهنم میگذشت و با وجود شلوغی بیش از حد سازمان، روزهای آرامی برای من بود. بدون هیچ وظیفه و هدف خاصی. چند روز بعد به من اجازه دادند تا به اتاق مهندسان کنترل مضاعف بروم و محیط کار با نرمافزار و کنترل پروژهها را تجربه کنم. 3 نفر مهندس پشت میزهای خودشان نشسته بودند با کلی نقشه و پرونده روی میزها.
خودم را به مهندس ج معرفی کردم و از ایشان خواهش کردم تا روند کار را مشاهده کنم. ایشان با کمی تامل و تردید قبول کردند. بعضی از انسانها سرشار از علم و هوش هستند ولی تحمل یک نفر که اول راه است، را ندارند و مهندس ج از آن دسته از آدم هاست. در تمام طول مدت میگفت اینجا مناسب شما نیست و بهتر بود اول از کار در دفترهای مهندسی شروع میکردید و...
البته با همه این اوصاف من خیلی چیزها از ایشان یاد گرفتم. اما خب وقتی آن روز تمام شد، دیگر نمیخواستم به آنجا برگردم! برایم قابل تحمل نبود. ولی باز هم اصرار پدرم مانع از نرفتن شد.
کار در واحد ایستایی
واحد ایستایی خلاصه میشود در یکی از چندین اتاق یک ساختمان 4-5 طبقهای که ساختمانهای اداری فیلمهای طنز اعتراضی را در ذهن تداعی میکند. با تعداد کثیری ارباب رجوع که تیپ و شخصیتهای بسیار مختلفی دارند؛
از یک روحانی که از شهرهای اطراف برای گرفتن مجوز اجرای ساختمانش آمده تا کسانی که مجبور بودند برای باطل نشدن روزهشان، تا قبل از ظهر به محل سکونتشان در مناطقی نسبتا دور برگردند.
یک مورد قابل توجه هم مردی بود که مالک یک زمین در خیابان بعثت بود. قبل از گرفتن تاییدیه ایستایی نقشههایش، گودبرداری کرده و به گفته خودش، دیوار همسایه ترک برداشته بود. با التماس و درخواست خواهش میکرد تا کارش را رود راه بیندازند.
ولی از بخت بدش، پروندهاش رفته بود زیر دست خانم مهندس ط که مهندس ع (عضو کمیته تخصصی) هم او را به خاطر دقت و تواناییاش در امر محاسبات، بسیار قبول داشت. مرد پس از کلی خواهش و اصرار پشت در اتاق کنترلرها، ایستاده بود. یک برگه اشکالی با حدود 10 مورد اشکال در محاسبات، روی پرونده اش قرار دادند!
هفته بعد دوباره سروکله مرد پیدا شد با اصلاحاتی که مهندس محاسبش انجام داده بود، برای تاییدیه ایستایی آمد. این بار باید یک فیش را برای اصلاح مجدد پرداخت میکرد. از من خواست تا مبلغ روی فیش را برایش بخوانم.
طبق تجربه چند روزهام به دلیل متراژ نه چندان زیاد زمینها، فیشها معمولا در حدود 50-60 هزارتومان بودند. اما این بار وضعیت فرق میکرد. مبلغ فیش را برایش خواندم و تا مرد مات و متحیر هزینه 400هزار تومانیاش بود، ترجیح دادم بروم پیِ کار دیگری که جلوی چشمش نباشم مبادا دق و دلیاش را سر من خالی کند!
پیش ازاین،کاردر آزمایشگاه مکانیک خاک استان اصفهان را تجربه کرده بودم. آنجا تنها با مصالح و وسایل آزمایشگاهی سروکار داشتیم. اما سازمان نظام مهندسی کاملا فرق داشت. پر بود از مالکهای مستاصل که پیگیر کارهایی بودند که کارمندان نظام مهندسی آنها را وظیفه مهندسانشان میدانستند و مهندسان جوان، مسن و پیری که آمده بودند تا اشکالات محاسباتی نقشههایشان را بررسی کنند.
به نیمههای دوران کارآموزی که رسیدم، دیگر چهره همه برایم آشنا به نظر میرسید. آدمهایی که تنها لباسشان تغییر میکرد. تعدادی کاراکتر ثابت که هر روز در انتظار و سیاه لشکرهایی که در حرکت بودند؛ مثل سکانسهایی از فیلمهای مهران مدیری!
حضور در اتاق مهندسان کنترل حس بهتری داشت. محیطی آرام تر و البته صمیمی تر. گاهی اوقات به یک مورد محاسباتی برخورد میکردند و با هم مشورت می کردند. مثل دانشجویانی که همه چیز را گردن نویسندگان کتابهای درسیشان میاندازند، آنها هم اگر به سوالی برمیخوردند، به شوخی پای سازنده نرم افزار ایتبز را وسط می کشیدند. یا از دوربین بزرگی که در گوشه بالای سمت چپ اتاق، خودنمایی می کرد، شکایت می کردند.
خاطرات کارآموزی!
دوران کارآموزی برایم پر از خاطره و تجربه بود؛ تجربههایی ارزشمند و خاطرههایی که هنوز هم به یادآوریشان لبخند میزنم! بگذارید یکی از این خاطرات را برایتان تعریف کنم؛ من تا پیش از این به لقب مهندس، چندان عادت نداشتم، وقتی مهندسان کنترلر میخواستند صدایم بزنند، و از آنجایی که تقریبا 90% شان نامم را نمیدانستند یا فراموش کرده بودند، همان «خانم مهندس» صدایم میزدند و من که احتمال قوی میدادم با من نیستند، جواب نمیدادم. کمی میگذشت، صدا میزدند و بعد یکهو میزدند زیر خنده و لبخند خجالتزده میماند برای من!
بعداز مدتی که با محیط آنجا آشنا شدم، راه کارآموزی را بهتر آموختم. به طوری که نقشه هایی که برای تطابق سازه و معماری به اتاق کنترلرها می آمد را در ابتدا من بررسی می کردم و اشکالات آن ها را در فرم مخصوص مینوشتم.
سپس توضیح اجمالی در رابطه با نقشه برای مهندس ها می دادم تا برای تایید اشکالات پرونده، زیر آن را امضا کنند. آنها هم پرونده های مربوط به کنترل مضاعف را که زمان و دقت بیشتری را می طلبید، بررسی می نمودند.
در واحد کنترل ظرفیت
گاهی اوقات هم که واحد ایستایی شلوغ می شد یا روزی بود که مهندس ج مسئول کنترل مضاعف بود، ترجیح میدادند و می دادم که به کارمندان واحد ایستایی کمک کنم. کارهایی از جمله تشکیل پرونده، باطل کردن نقشه ها و جایگزین نمودن نقشه های جدید، تلفن زدن به مهندسان و هماهنگ نمودن تاریخ و ساعت جلسات آنالیز حرارتی، یا جلسه ی انتقادات وپیشنهادات درمورد واحد ایستایی و...
آقای الف-پ (رئیس واحد کنترل ظرفیت) از مهندس ب خواسته بود تا به دلیل انباشته شدن تعداد زیادی از پرونده هایشان، کارآموزان را به آن قسمت منتقل کنند. به همین دلیل من و یکی دیگر از کارآموزان برای چند روز به آن قسمت رفتیم. جایی با ابعاد همان واحد ایستایی و تعداد کارمند کمتر. محیطی بسیار شلوغ تر از واحد ایستایی.
شلوغی نه از نظر تعداد ارباب رجوع بیشتر، بلکه از نظر صوتی. تنها یک نفر از 5نفر کارمند، خانم بود. و دقیقا به همین دلیل بسیار شلوغ تر. درحالی که پرونده های 6 رقمی و5رقمی را به ترتیب عدد مرتبط می کردم، صدای فریاد کارمندان و رئیس واحد، پیرامون سرم می چرخید. نه اینکه دعوایی باشد. خیر. فقط می خواستند در آن شلوغی صدایشان را به یکدیگر و به ارباب رجوع برسانند.
یکبار هم که کارمند واحد ایستایی، بخاطر شلوغی این واحد، از آقای الف-پ خواست تا کارآموزها را پس بگیرد، ایشان فریادی خرجشان کردند. انگار در آن همهمه، ارزش پیدا کرده بودیم؛ برایمان لذت بخش بود و سختی و سردرگمی مرتب کردن آن همه پرونده را لذت بخش کرده بود!
پروسه طولانی کارهای اداری
از آنجایی که همزمان با دوره کارآموزی، در کلاسهای ایتبز پیشرفته، با تدریس مهندس ت (یکی از مهندسان کنترل مضاعف) شرکت میکردم (در دورههای مربوط به قسمت آموزش سازمان نظام مهندسی استان اصفهان)، روزهایی که ایشان در اتاق کنترل حضور داشتند، با موقعیت من آشنا بودند و دیگر حضور من در اتاق کنترل به عنوان یک دانشجوی سال سوم کارشناسی، را زود و یا اشتباه نمی دانستند.
و البته این موضوع اعتماد به نفس خوبی به من می داد.
بعد از یک ماه و اندی، دیگر با محیط آنجا آشنا بودم. حتی تصمیم داشتم برای یک ماه دیگر هم به عنوان کارآموز در واحد ایستایی بمانم. اما متاسفانه به علت محدودیت مهلت ارائه گزارش کارآموزی، باید نامه پایان کارآموزی خود را می گرفتم.
به همین علت از مهندس م خواستم تا نامه ای در پاسخ به مدیریت قسمت ارتباط با صنعت و کارآفرینی دانشگاه، بنویسند. ایشان هم بسیار لطف کردند و در اسرع وقت، نامه را نوشتند.
اما پروسه انتقال این نامه به تایپیست، تایپ نامه، ارجاع به مهندس م، ارجاع به خانم ب (مسول دفتر مهندس ب)، مرتبط ساختن نامه با نامه ی مدیریت قسمت ارتباط با صنعت و کارآفرینی دانشگاه، رفع اشکالات تایپی و نگارشی نامه، انتقال به منشی دفتر دکتر پ (رئیس سازمان نظام مهندسی)، امضای ایشان و انتقال به دبیرخانه سازمان، بسیار طولانی بود و تمام روز به طول انجامید!
از آنجا بود که به این نتیجه رسیدم، مشکل طولانی شدن پروسه کارهای اداری، بیشتر از آنکه به کم کاری کارمندان مربوط باشد، به پیچیده بودن نظام سازمانی برمی گردد و البته شانس، تنها راه فرار از مراحلی است که باید در واحد ایستایی سازمان طی شود؛ شانس در این مورد که جزو رندوم کنترل مضاعف واحد ایستایی قرار نگیرید البته اگر پروژه از سد دفتر کنترل رد شده باشد...